شرقِ بنفشه

مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم

شرقِ بنفشه

مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم

دیوث خان

توفیق برگشت، اومد دیدنم، کلی دستامو بوسید، گف گه خوردم گفتم ازت نفرت دارم،

بعدش اومدیم خونه و دیگه تلفنای منو جواب نداد

این روانی منو حسابی بهم ریخت..  بر نمیگرده این سری ..


بیشتر از شوهر و دوس پسر، یه حامی میخوام یه مرد .. یه دلسوز، یه پدر

واسه همین به توفیق بیشتر نیاز داشتم ..