شرقِ بنفشه

مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم

شرقِ بنفشه

مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم

خدا

خدایا باور ندارم که بخای راهی رو جلو چشام بذاری ک تنهایش دوباره منو سمت خودکشی و مرگ و قرص های اعصاب و روان بکشونه. خدایا بهم آرامش عطا کن . خدایا قلبمو بگیر تو دستات خدایا ازش دور میشم میگذرم توو پناه خودت.. من از تنهایی میترسم خدا..

سرترالین

بعد حدود 3 سال، دیشب واسم جهنمی بودش، انقد گریه کرده بودم و زار زده بودم، لرزیدم و مچاله شدم و تب کردم ک فکر کردم دوباره یا تشنج میکنم یا ایست قلبی. حالا هم بهتر از دیشب نیست.. احسان با من قرار ازدواج داشت و  تا عید قرار بود بیاد جلو. یک روز دیدمش و یک هفته بی خبری و بعد پیام که من نمیتونم، بعد زنگ زد که ناراحت نباش، که حالا هم چیزی تغییری نکرده تا همیشه دوست باشیم و شاید ازدواج هم شد.. اما چیزی تغییر کرده بعد از یک هفته انتظار یک هفته لرزش دست و بدن، یک هفته منگی، یک هفته کار نکردن، و این حرفهای آخر، چیزی در من باقی میمونه؟

احسان

یک هفته انتظار کشیدم، منتظر یک تماس بودم ...

بعد یک هفته زنگ زد،  ولی اونی نبود که قبلا بود...

رفتم حموم کلی شیون و ناله کردم ... انقد چنگ زدم پاهامو که جاش موند.. آروم ترم اما تهی، اما باید بمیرم ... هر روز که میگذره بیشتر می فهمم عاقبت من خودکشیه