شرقِ بنفشه

مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم

شرقِ بنفشه

مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم

سرترالین

بعد حدود 3 سال، دیشب واسم جهنمی بودش، انقد گریه کرده بودم و زار زده بودم، لرزیدم و مچاله شدم و تب کردم ک فکر کردم دوباره یا تشنج میکنم یا ایست قلبی. حالا هم بهتر از دیشب نیست.. احسان با من قرار ازدواج داشت و  تا عید قرار بود بیاد جلو. یک روز دیدمش و یک هفته بی خبری و بعد پیام که من نمیتونم، بعد زنگ زد که ناراحت نباش، که حالا هم چیزی تغییری نکرده تا همیشه دوست باشیم و شاید ازدواج هم شد.. اما چیزی تغییر کرده بعد از یک هفته انتظار یک هفته لرزش دست و بدن، یک هفته منگی، یک هفته کار نکردن، و این حرفهای آخر، چیزی در من باقی میمونه؟
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.