شرقِ بنفشه

مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم

شرقِ بنفشه

مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم

پلشت

انگشت شصت پام سِر شده از بس این مدت کار کردم ..

یه آخوند و  یه زن برای بچه های محروم ازم خرید کردن،  روزی رو خدا می رسونه، خیر اندر خیر شد ..

زندگیِ گند اندر گند اندر گند..

فیروزه اومده بود خرید، بهش محل نداشتم .خیلی بزرگ شده. نکنه فردا با بچه های دیگه بیاد :|